استیو جابز یکی از مؤسسان شرکت بزرگ اپل و از اسطورههای دنیای فناوری است. این شرکت با رهبری او به پیشگام اختراع و تولید مجموعهای از فناوریهای انقلابی تبدیل شد که پرچمدار آنها، آیفون است.
روند زندگی و موفقیتهای او میتواند برای هر فردی الهامبخش باشد. در این مطلب با سرگذشت این چهره تأثیرگذار، انقلابی، متفاوت و گه گاه جنجالی دنیای فناوری، آشنا میشویم.
ماجراهای هاکلبری فین" نوشته "مارک تواین" داستانی درباره پسری به نام هاکلبری فین و برده ای فراری به نام جیم است که تلاش می کنند راهی برای رسیدن جیم به آزادی پیدا کنند. آنها درگیر ماجراهای زیادی می شوند و با افراد جالبی مواجه می شوند.
تم اصلی این داستان کشمکش های وجدانی و اخلاقی هاکلبرفین با خودش است و این که چگونه این کشمکش ها در طول داستان هاک را تغییر می دهد.
هاک در همه زندگیش آموخته که سیاهان پست و انسان هایی درجه دوم هستند و مطابق با همین ایده هم باید با آنها رفتار کرد. داستان "ماجراهای هاکلبری فین" هم روی نبرد هاک با این فکر متمرکز است و این که هاک تصمیم می گیرد که دیگر این چنین فکر نکند. در پایان داستان او به قدر کافی قوی شده تا همه ایده های نژادپرستانه را از سرش بیرون کند.
بر اساس فکری که در ابتدا هاک دارد، آزاد کردن جیم از بردگی از نظر اخلاقی صحیح نیست. چرا که هاک در همه زندگی یاد گرفته که اگر کسی برده ای را از بردگی آزاد کند به جهنم می رود. هاک حالا باید براساس احساس شخصی خودش تصمیم بگیرد نه بر اساس آن چیزی که جامعه به او یاد داده است. در پایان هاک تصمیم درست را می گیرد و هرکاری را هم برای انجام تصمیمش انجام می دهد.
هاک که در همه زندگی هرگز دوستی حقیقی را تجربه نکرده، دوست واقعیش را در جیم کشف می کند. او می آموزد که نژاد مهم نیست و این که جیم همه کاری برای او انجام می دهد. در ابتدا هاک نسبت به جیم احساس فضیلت و برتری دارد و شوخی هایی با او می کند. اما به این باور می رسد که جیم هم احساس دارد. سپس به تدریج به این نتیجه می رسد که با وجود این که رنگ پوستشان با هم متفاوت است اما شباهت های زیادی به هم دارند.
به این ترتیب هاکلبری فین با آن چه که در همه عمر آموخته می جنگد و رفتار درستی که باید با سیاهان داشته باشد را می آموزد و تا آن جا پیش می رود که تمام قیدها را برای دوستی با جیم کنار می گذارد و بین آن دو دوستی واقعی شکل می گیرد. ماجراهای هاکلبریفین یک داستان بزگ و بدون تاریخ و زمان است.
کتاب خوشه های خشم به قدری عمیق است که انتقال اثراتی که بر جای می گذارد معمولا غیر ممکن است. داستان مهاجرت امروزی، از خیل کوچ آمریکا است چرا که جمعیت زیادی از کشاورزان مستاصل که زمینی ندارند به زمین های حاصلخیز کالیفرنیا دل بسته اند. داستان یک خانواده و وابستگانی که قلب بزرگی دارند اما بی نهایت فقیرند، اما در این داستان سمبل حماسه حرکتی هستند که در آن جامعه قبل از آن ها قرار دارند. چه اتهام به سیستم وارد باشد و چه اتهام به خواسته ها و فقر در سرزمین فراوانی! عکس پشت عکس از تصاویری فراموش نشدنی است، که به شدت با محرومیت و قدرت خودکار تک تک اشتاینبک ها از دوره معاصر آنها حکاکی شده است. در اینجا خشم وجود دارد، اما شور و شوق عمیقی از مردی وجود دارد که با ذهن و قلب خود از دانسته های خود از مردم صحبت می کند. بنابراین خواننده کتاب خوشه های خشم احساس می کند که آن ها باید فکر، احساس و صحبت و زندگی کنند. یک تصویر مبهم و لحظه ای از تاریخ است که در حال بوجود آمدن می باشد. یک کتاب معمولی نیست. کتابی برای پشیمانی محافظه کارانه نیست. بلکه کتابی است برای افرادی که دارای وجدان اجتماعی بیدارهستند – یا برای افرادی که خواهان رویارویی با بخشی از زندگی آمریکایی هستند که متمایز شده و باید متمایز شود. اشتاین بک به خودش باز می گردد. اخبار در مورد یک رمان طولانی کامل و جدید از اوست. ناشران با تبلیغات، کمک ها، پوسترها و غیره باز می گردند. و مطمئن هستند که این یکی از بزرگترین کتاب های فصل بهار است. در حالیکه فقط نیمی از کار اولین ویرایش تا اول مارس در حال پیشرفت است. نیمی از سفارشات توزیع کنندگان برای اولین ویرایش دریافت شده است.
راوی رمان بلندی های بادگیر، زنی ست که ماجراهای عجیب و شورانگیزی از عشق در دو خانواده را شرح می دهد. داستان اصلی کتاب، همانطور که از نام دوم آن نیز میتوان دریافت، داستان عشق و دلدادگی اعضاء و خدمتکاران دوخانواده ارنشا و لینتون، و همچنین کینه و عناد میان آنها است. عشق نا فرجام هیتکلیف به کارترین ارنشا و در پی آن رشد حس انتقام جویی نسبت به خانواده ارنشاء در هیت کلیف اصلیترین منشأ حوادث داستان است. و الن به عنوان کسی که از هنگام خردسالی تا به حال در این دو خانواده خدمتکار بوده، وقایع را با جزئیات و حساسیت هرچه تمامتر نقل میکند. داستان زیبای رمان بلندیهای بادگیر و نثر شاعرانه آن برای مخاطبان بسیار جذاب است.
داستان کتاب ماجرای خانوادهای عجیب و شرح نحوهٔ ارتباطی است که بین فئودور کارامازوف، پیرمرد فاسدالاخلاق و متمول با سه پسرش به نامهای میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر نامشروعش به نام اسمردیاکوف وجود دارد. برادران کارامازوف رمانی فلسفی است که به طور عمیقی در حوزهٔ الهیات و وجود خدا، اختیار و اخلاقیات میپردازد. از زمان انتشار این رمان توسط بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان همانند آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، کورت ونگات، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم مورد تحسین قرار گرفتهاست.